هنوز بیش از سه ماه ازانعقاد پیمان ولیعهدی حضرت رضا(علیه السلام)نگذشته بود که عید قربان فرارسید ومأمون از حضرت رضا(علیه السلام)خواست که جهت برگزاری نمازعید حاضرشود .
امام(علیه السلام) به مأمون پیام داد که شرط میان من وتو این بود که من داخل هیچ امری نشوم . مأمون مجدداً پیغام فرستادکه من می خواهم این امردردلهای لشکریان وکارگزاران رسوخ کرده اطمینان قلبی حاصل شود ودرضمن به فضیلت وبزرگی شما هم اقرار نمایند .
چون مکررفرستادگان مأمون بی آن حضرت و مأمون دررفت وآمد بودند،ومأمون هم بیش ازحد پافشاری می کرد .
حضرت فرمود:
ای مأمون اگرمرا ازاین کار معذورداری چه بهتر ولی چنانچه معذور نداری ، من برای نماز همانگونه می روم که جدم رسول خدا(صلی الله علیه وآله ) وامیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتند . مأمون گفت:
هرطورکه دلتان می خواهد رفتار کنید وبه فرماندهان وسربازان وسایرمردم هم دستورداد صبح عید به درخانه امام هشتم(علیه السلام) اجتماع کنید .
چون بامداد عید قربان فرارسید تمام گذرگاهها ومعابر وراههاوپشت بامها اززن ومرد کوچک وبزرگ پرشده ودرانتظار جلوه جمال مبارک حضرت رضا(علیه السلام)صف کشیده بودند، سپاهیان و فرماندهان نیزدرجلو درخانه آن جناب اجتماع کرده ومنتظر خروج حضرت ازمنزل بودند . یاسر می گوید :
هنگامی که خورشید طلوع کرد، امام هشتم(علیه السلام)غسل کرد وعمامه سفیدی برسرنهاد که یک طرف آن روی سینه اش و طرف دیگر ان برپشتش قرار داشت ودرحالیکه عطرزده ودامن به کمر بسته بود براه افتاد وماهم پیشاپیش اودرحرکت بودیم .
درآن حال سر به سوی آسمان بلند کرد وچهار تکبیرگفت وخدمتکاران هم با وی تکبیر گفتند دراین هنگام نظامیان با لباس فرم و مسلح به انتظار خروج امام (علیه السلام) دم درایستاده بودند . همین که آنها مارا باآن کیفیت (یعنی پای برهنه ودامن به کمر بسته دیدند ازمرکب پیاده شده وبرای اینکه به ماتأسی کنند باسلاح خودبند کفشها را بریده ومانند ما پابرهنه شدند ) حضرت باردیگرتکبیر مخصوص عید را تکرار کرد ومردم همه با او متابعت کردند هرده قدم که برمیداشت تکبیر مخصوص را تکرارمی کرد مردم هم به تأسی ازآن حضرت صدارا به تکبیر بلند می کردند .
شهرمرو ازشور وشیون وناله وضجه بلرزه درآمد وعموم مردم ازوضیع وشریف وکوچک وبزرگ شیفته قدس وتقوی وفضیلت آن بزرگوار گردید ودلهای آنان درتحت تسخیر جذبه کلام ملکوتی امام (علیه السلام) قرارگرفت . خبربه گوش مأمون رسیده فضل به سهل گفت :
یاامیرالمؤمنین اگر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بااین کیفیت به مصلی برسد مردم عموماًفریفته اوشده بدو می گروند ودرنتیجه جان مادرمعرض خطر خواهد بود صلاح این است که ازاو بخواهی برگردد .
مأمون فوراً کسی را پیش حضرت فرستاد وگفت ببخشید که ماشمارا به زحمت انداختیم ومن دوست ندارم که شما را به ناراحتی وسختی دچار شوید . اکنون به منزل مراجعت فرمائید وشخص که همیشه برای مردم نماز می خواند بار دیگر به مصلی می رود .
حضرت کفش خورا پوشید وبه منزل مراجعت کرد وآن روزنماز مردم هم وضع درستی پیدا نکرد
..................................
ارشاد مفید ، جلد 1 - صفحه 21
مسئله های ریز مادری
یک صبح ایرانی
طعم غزل
جاروی حرم
سلام به خورشید خورشیدها
هبوط
ثروتمان
باب الجواد
[عناوین آرشیوشده]
زائران دیروز: 7
کل بازدید :92114
پر کاهی ست پیشکش آستان بلند رضوی...
متن ادبی
مقاله
حدیث
تیر 1388
فروردین 1388
اسفند 1387
بهمن 1387
دی 1387
آذر 1387
آبان 1387
شهریور 1388
شهریور 88
مهر 88
آبان 88
اردیبهشت 91
مهر 89
مرداد 89
اردیبهشت 89
بهمن 88
مرداد 95