سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میوه دانش، با کردار نیک چیده می شود نه با گفتار نیک . [امام علی علیه السلام]
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  •  Atom 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • برادر سبزقبا
    زائر ::: شنبه 89/7/24::: ساعت 8:40 صبح

    هفت آسمان را که به گردی ، هشتمین خورشیدش تنها از خراسان سر میزند.

    ایرانی که باشی فخر می کنی به جهانیان که رئوف امامان را همسایه ای.

    فاطمه معصومه و شاه چراغ و همین سبزقبای* خودمان، تنها بارقه ای از نور کبریایی اوست که صبح به صبح صورت دلمان را می نوازد و بی گمان قوت دست مجروح و دخیل دل دریایی امام خامنه ای به پنجره های ضریح نورانی رضاست که پرچم را تا ظهور به دوش خواهد کشید . ان شاءالله


    * : محمد بن موسی کاظم (ع) معروف به سبزقبا ، امام زاده ای جلیل القدر و برادر امام رضا (ع) که به منظور تبلیغ افکار پدر جهت امامت برادرشان از عربستان به خرمشهر و سپس به اهواز و از آنجا به صورت غریب به دزفول آمده و مهمان خانه زنی می شود که فرزند مریضی دارد و با عنمایت ایشان شفا می یابد از آن پس عده زیادی از مردم به دست مبارک حضرت سبزقبا شفا یافتند . ایشان قبل از وفاتشان به پیرزن وصیت کردند نامه شان را به دست امام رضا(ع) که از راه دزفول عازم طوس بودند برساند. از آنجا که حضرت همیشه قبایی سبز رنگ به تن می کردند در بین مردم به سبزقبا شهرت یافتند.مزار ایشان اکنون در مرکز شهر دزفول مأمن زایران و ارادتمندان خاندان نبوت می باشد. 




    همنشین امام رضا
    زائر ::: چهارشنبه 89/7/14::: ساعت 11:2 صبح

    می دونم خیلی ها دوست دارند جای ما باشن. این که صبح به صبح با نگاه به گنبد طلای امام رضا از خواب بیدار بشی و روزت رو با سلام به آقا شروع کنی و شب به شب تو حرم بخوابی و هیچ خادمی هم بهت نگه " آقا پات رو جمع کن . اینجا که جای خواب نیست!" آرزوی خیلی هاست...

    قبلترها حتی واسه غذا خوردن هم از حرم بیرون نمی رفتم . همین جا همه چیز بود . اونقدر زائر مهربون با هزار امید و آرزو واسه من غذا می آوردن که دیگه لازم نبود کمترین زحمتی هم به خودم بدم... تمام روز رو می نشستم کنار آقا و براشون ذکر خدا می خوندم و ازخوبیاشون می گفتم...

    به دو رو برم که نگاه می کردم نگاه اشک آلود زائرهایی رو میدیم که با یه حسرت خاصی نگاهم می کردن و نمی دونم چرا حس می کردم دارن صدای من رو می شنون و با اینکه به زبون اونها صحبت نمی کردم ، معنی حرفام رو می فهمند! اون وقت بود که یه خورده مور مورم می شد! آخه می دونید بین  من و آقا حرفهایی زده می شد که خیلی عاشقونه بود انگار خجالت می کشیدم بقیه صدام رو بشنون!

    اون وقتا امثال من خیلی زیاد بودن... هر طرف حرم رو که نگاه می کردی یکی مثل من داشت غزل می خوند برای آقا...

    تازگی ها اما انگار ساختمونهای حرم از ما عزیز تر شدن! به ما می گن بودن شما واسه ساختمونهای قدیمی حرم ضرر داره... دیگه زائرها اجازه ندارن به ما کمک کنن و یه وقت برامون غذا بیارن... دیگه اگه کسی می خواد ما رو ببینه و خاطرات بچگی ش براش زنده بشه باید توی سوراخ های گچ بری ها و کاشی کاری های حرم رو خوب بگرده تا یکی از ما رو پیدا کنه!

    خیلی از رفقام رفتن ولی من نمی تونم... یه لحظه دورتر از آقا بودن لحظه مرگمه، مطمئنم!

    آخه من کبوتر حرم امام رضام...

                                       (نویسنده:زائر)




    نگاه آهو
    زائر ::: جمعه 89/7/9::: ساعت 12:22 عصر
    آهو از کجا فهمید
    باید از تو یارى خواست؟
    از پناه تو باید
    سایه اى بهارى خواست؟
    آهو از کجا فهمید
    با تو مى شود آرام؟
    با نگاه تو آهو
    پیش پاى تو شد رام
    تو به مهربان بودن
    شهره در زمین بودى
    مهربان فراوان بود
    مهربان ترین بودى
    مى دهى نجات از مرگ
    آهوى فرارى را
    مى کنى جدا از او
    ترس و بیقرارى را
    (قاسم رفیعا)





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    زائران امروز: 5
    زائران دیروز: 5
    کل بازدید :91065

    >> درباره خودم <<
    دخیل
    زائر
    پر کاهی ست پیشکش آستان بلند رضوی...

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    دخیل

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<


    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<

    انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس