آقا سلام
یه سلام ساده .
هیچی اول و آخرش نمی ذارم که بدونی هیچی ندارم جز ارادت.
آقا امروز شهادت پسرت بود. تسلیت می گم. هیچ وقت خاطره 6 سال پیش رو از یاد نمی برم . شب شهادت جوادت توی حرمتون صفایی داشت. دعا می کردم این سعادت رو هر سال داشته باشم ولی ...
دلم واسه حرمتون تنگ شده. می دونم هرجا که باشم و بهتون سلام بدم شما اونقدر معصومید که با همه ی بدی هام حتما جواب سلامم رو می دین ولی شلام کردن توی حرمتون حال و هوای دیگه ای داره. قسمتم کن. اجازه بده بیام و کبوترت باشم.
بیام و ایندفعه با معرفتی بیام که خودتون دوست دارید . این دفعه جوری بیام که شما هم از حضورم لذت ببرید.
یعنی می شه؟ میشه دفعه بعد شما بخواید که من بیام پیشتون؟ اگه اونجوری بشم چقدر عالی می شه!
دعا کنید برام.
دعا کنید...
به آینه کاریها نگاه میکنم ، ذره ذرهی عبور زوٌار مرا میخواند.و سنگفرش حرمت صدای قدوم آسمانیات را هنوز میشنود.
خانه که بودم، گنبد طلایت هوائیم میکرد ، بهانه میگرفت دلم، و گاه صفحه چشمم خیس میشد – بیخودانهتر از هر چه بگویی- .
و حال من اینجام.
میدانم، بزرگواری تو حجت تمام دلم شد که بداند: بدی از اوست.
جسمم اینجاست و دلم نیست.
شاید هنوز باورش نشده ، که با تمام بدی هم میشود اینجا بود.
مسئله های ریز مادری
یک صبح ایرانی
طعم غزل
جاروی حرم
سلام به خورشید خورشیدها
هبوط
ثروتمان
باب الجواد
[عناوین آرشیوشده]
زائران دیروز: 0
کل بازدید :92145
پر کاهی ست پیشکش آستان بلند رضوی...
متن ادبی
مقاله
حدیث
تیر 1388
فروردین 1388
اسفند 1387
بهمن 1387
دی 1387
آذر 1387
آبان 1387
شهریور 1388
شهریور 88
مهر 88
آبان 88
اردیبهشت 91
مهر 89
مرداد 89
اردیبهشت 89
بهمن 88
مرداد 95